سفير سودان در لبنان ضمن بررسي و تشريح چالشها و مشكلات گسترده جنوب سودان در مرحله بعد از همه پرسي اين منطقه، از تجزيه كشورهاي جهان عرب به 32 كشور توسط آمريكا خبر داد.
"ادريس سليمان " در ابتداي گفتوگوي تفصيلي خود با برنامه "ماذا بعد " شبكه تلويزيوني "المنار " لبنان به تاريخچهاي از نقش ويرانگر استعمار درگذشته و حال حاضر در آفريقا پرداخت و اظهار داشت: استعمار درجدايي احتمالي جنوب سودان نقش دارد و اين امر در راستاي راهبرد استعمار براي جدا كردن شمال آفريقاي عربي و مسلمان از آفريقاي سياه [در جنوب] صورت مي گيرد و اكنون ملاحظه مي كنيد كه شايد اين رويكرد استعماري باعث جدايي جنوب سودان شود.
*نقش ويرانگر استعمار در تاريخ آفريقا
وي افزود: مشكلات بين شمال و جنوب در امتداد قاره آفريقا وجود دارد و استعمار از طريق سياستها، روي كار آوردن دولتها و تدوين قوانين براي جدا كردن شمال آفريقاي عربي و مسلمان از آفريقاي سياه تلاش كرده است.
*استعمار و تغيير زبان و رسمالخط مردم آفريقا
سليمان تصريح كرد: همه آفريقا، قاره اسلام بود زيرا وقتي استعمارگران به آفريقا آمدند از هر سه آفريقايي دو نفر عربي صحبت مي كردند و مسلمان بودند و 40 زبان آفريقايي با رسم الخط عربي نوشته مي شد اما استعمار رسم الخط همه اين زبان ها را به لاتين تغيير داد و سعي كرد ديوارهاي تمدني ايجاد كنند و بين يك تمدن با تمدن ديگر جدايي ايجاد كنند زيرا هدف استعمارگران منزوي كردن جهان عرب و سپس از بين بردن آن در مرحله بعدي بود.
وي گفت: بين مردم شمال و جنوب سودان اصلا تفاوتي وجود ندارد و گفته مي شود مردم شمال سودان عربي و مسلمان و مردم جنوب سودان آفريقايي و زنگي و مسيحي هستند كه اين گفته درست نيست زيرا اجداد همه مردم سودان، از جنوب اين كشور هستند زيرا اعراب وقتي به سودان آمدند با ساكنان آن پيوندهاي خويشاوندي برقرار كردند.
خبرنگار شبكه تلويزيوني المنار اين سوال را مطرح كرد كه با توجه به اينكه در منطقه جنوب سودان 56 اصل و نسب و 567 گروه زيرمجموعه آن و 180 زبان و لهجه وجود دارد و 65 مردم آن پيرو دين هاي سنتي و 17 درصد مسلمان و 18 تا 20 درصد مسيحي هستند، به نظر شما وضعيت جنوب سودان در صورت جدايي چگونه خواهد بود و آيا با اين ساختار مي تواند همزيستي داشته باشد ؟
* بلاتكليفي صدها هزار خانوادهها؛ پيامد جدايي سودان
سفير سودان اين باره گفت: يكي از اشكالات جدايي احتمالي جنوب و شمال سودان از يكديگر اين است كه صدها هزار نفر از خانواده ها نمي توانند به سادگي درباره سرنوشت خود تصميم بگيرند زيرا چه بسا پدر خانواده شمالي و مادر خانواده از اهالي جنوب سودان باشد و درهمين حال تعدادي از قبايل نيز در طول مرز شمال و جنوب ساكن هستند كه همه اينها، موضوعاتي در هم آميخته هستند كه نمي توان آنها را از هم جدا كرد.
وي گفت: ما در جنوب سودان هيچ نقطه مشتركي نداريم كه باعث وحدت بين جنوبيها شود و بتواند براي آنها انسجام و اتحاد ايجاد كند. در حال حاضر تنها زباني كه عوام و فرهنگيان جنوب سودان با آن سخن مي گويند، زبان عربي است و همه آن را مي شناسند اما اينكه مسئولان جنوب تلاش كنند زبان انگليسي را بر مردم تحميل كنند، اين تلاشي غيرطبيعي است زيرا تنها اندكي از فرهنگيان يا كساني كه كمي تحصيلات دارند، به زبان انگليسي صحبت مي كنند و برخلاف اين گفته كه جنوبيها مسيحي هستند، بايد بگويم كه يك سوم جنوبي ها مسيحي، يك سوم ديگر مسلمان و يك سوم ديگر از دهها اديان مختلف سنتي آفريقايي هستند.
سليمان افزود: در جنوب سودان، همه به يك زبان واحد سخن نمي گويند بلكه به 48 زبان صحبت مي كنند و حتي الان، اگر ارتش جنوب سودان بخواهد دستوري را به واحدهاي خود بدهد، ناگزير است كه از زبان عربي استفاده كند زيرا همه اين زبان را مي دانند اما اگر خواسته باشد آن را به زبان انگليسي و يا ساير زبان هاي جنوب سودان ابلاغ كند، اندكي آن را مي فهمند.
*اختلافات بين قبايل جنوب سودان
وي گفت: بنابراين بايد گفت كه نه عامل ديني و نه عامل زباني و نه حتي قوميت مي تواند باعث ايجاد وحدت و انسجام در جنوب سودان شود زيرا اختلافات زيادي بين قبايل جنوب سودان وجود دارد و هيچ عامل انسجام بخشي بين يكصد قبيله ساكن در جنوب سودان وجود ندارد لذا معتقدم كه جنوب سودان با اين شرايط در گرداب بزرگي خواهد افتاد.
سليمان گفت: مسئولان جنوب سودان به خاطر اين وضعيت در تنگنايي واقعي گرفتار خواهند شد و دركنار اين موارد، بايد به وضعيت نابسامان ساختار زيربنايي جنوب سودان نيز اشاره كرد.
* عوامل خارجي پشت پرده تجزيه سودان
وي افزود: ما در شمال سودان تاكيد كرده ايم كه بهترين ياري دهنده به برادران جنوبي خود در صورت تصميم آنها براي جدايي خواهيم بود؛ با وجود اينكه مي دانيم كه درپس پرده اين تصميم عوامل خارجي قرار دارند و مي دانيم كه عوامل خارجي درپس پرده جدايي جنوب هستند.
سفير سودان در لبنان گفت: اما با همه اين وجود، اگر همه پرسي با شفافيت، سلامت و درستي برگزار شود، ما اعلام كرده ايم كه بهترين ياري دهنده به اين كشور در صورت جدا شدن جنوب خواهيم بود.
وي در ادامه تشريح مشكلات منطقه جنوب سودان در صورت جدايي احتمالي گفت: كشور جنوب سودان به دهها سال زمان نياز خواهد داشت تا به يك كشور [حقيقي] تبديل شود و به ميليون ها دولار پول براي ساختن امور زيربنايي خود و خدمات آموزشي و بهداشتي و آب و برق نياز خواهد داشت .
* اختلاف شمال و جنوب سودان درباره منطقه "ابيه "
سليمان درباره وضعيت منطقه "ابيه " و اختلافات بين شمال و جنوب سودان درباره اين منطقه گفت: ما شاهد تلاشي براي گمراه كردن افكار عمومي هستيم مثلا رسانه هاي گروهي غربي مي گويند كه منطقه ابيه يك منطقه نفت خيز است درحالي كه آنها مي دانند منطقه ابيه نفت خيز نيست. ميزان توليد نفت درحال حاضر در ابيه سه هزار بشكه در روز است و اين ميزان اندك توليد نفت نمي توان اين منطقه را منطقه اي نفت خيز دانست بلكه برعكس مناطق پيرامون ابيه، نفت خيز است.
وي گفت: بنابراين حقيقت اين است كه وقتي ما توافقنامه صلح را در سال 2005 ميلادي با جنوب سودان امضا كرديم، از سه منطقه داراي شرايط خاص سخن گفته شد و جنبش خلق سودان اصرار داشت كه درباره آنها مذاكره صورت گيرد كه اين سه منطقه شامل منطقه "نيل آبي "، منطقه "جنوب كردفان " و منطقه ابيه است و از همين رو، سه پروتكل براي هريك از اين مناطق امضا شد تا براساس آن رفتار شود.
سفير سودان در لبنان افزود: در پروتكل مربوط به منطقه ابيه برحق شهروندان اين منطقه براي شركت در همه پرسي در زمان برگزاري آن تاكيد شد و در آن از حق شهروندان ابيه براي تعيين سرنوشت خود سخن گفته شد؛ حال خواه جنوب از شمال سودان جدا شود يا نشود. يعني اينكه آيا به مديريت "بحر غزال " در جنوب ملحق شوند يا به صورت يك مديريت مستقل در شمال سودان باقي بمانند.
وي گفت: در منطقه ابيه دو قبيله اصلي زندگي مي كنند؛ يكي قبيله "دنكا نوق " است كه قبيله اي جنوبي به شمار مي رود و ديگري قبيله "مسيره " است كه قبيلهاي شمالي به شمار مي رود و براساس پروتكل مربوطه قرار بود وقتي زمان همه پرسي فرا برسد، همگان راي بدهند اما به نظر مي رسد كه برادران در جنوب سودان و جنبش خلق مي خواستند كه مسائل را پيچيده كنند و گفتند كه ما اعطاي حق راي دادن به ساير شهروندان سوداني ساكن اين منطقه را نمي پذيريم.
سليمان افزود: برادران جنوبي و جنبش خلق براي اينكار خود بهانه هايي مطرح مي كنند، از جمله اينكه، قبيله مسيره در طول سال در منطقه ابيه سكونت ندارند. هرچند اين گفته درست است زيرا افراد اين قبيله پرورش دهنده احشام هستند و در فصل تابستان از منطقه ابيه به منطقه جنوب سودان كوچ مي كنند، اما اگر به آنها حق شهروندني در منطقه ابيه داده نشود، پس حق شهروندي دركجا بايد به آنها داده شود؟ بايد به آنها در منطقه جنوب كه در فصل تابستان به آنجا كوچ مي كنند، حق شهروندي اعطا شود اما مسئولان جنبش خلق به آنها حقوق شهروندي نمي خواهند بدهند زيرا آنها جنوبي نيستند.
وي ادامه داد: جاي شگفتي دارد كه آنها [مسئولان جنوب] نمي خواهند به اين قبيله سوداني نه حق شهروندي در منطقه ابيه را بدهند و نه در جنوب سودان. يعني نه به آنها حق شهروندي در ابيه مي دهند به اين بهانه كه آنها كوچ مي كنند و نه حق شهروندي در جنوب مي دهند به اين بهانه كه آنها جنوبي نيستند و اين يك معضل به شمار مي رود
خبرنگار شبكه تلويزيوني المنار در ادامه با اشاره به قرارداد شوم "سايس -پيكو " بين فرانسه و انگليس كه جهان عرب را درگذشته تقسيم كرد، اين سوال را از سفير سودان پرسيد كه آيا معتقديد ما در چارچوب "سايس پيكوي " جديدي قرار داريم؟
*طرح آمريكا و رژيم صهيونيستي براي تجزيه كشورهاي عربي
سليمان در پاسخ گفت: بله، درحال حاضر تلاشي براي توليد دوباره سايس پيكو وجود دارد. بايد بگويم كه سايس بيكو در گذشته در جنوب سودان آغاز شد، يعني در آن زمان ارتش هاي فرانسه و انگليس درخود همين منطقه جنوب با هم درگير شدند و اين امر باعث مذاكره بين انگليس و فرانسه شد كه بعد از چند سال به توافق بين وزيران امور خارجه دو طرف براي تقسيم جهان عرب منجر شد و اين منطقه تقسيم شد.
* "سايس-پيكو "ي ديگر براي تجزيه اراضي عربي در خاورميانه
كشورهاي انگليس، فرانسه و روسيه با امضاي قرارداد محرمانه در سال 1946 ميلادي به نام قرارداد "سايس پيكو " اراضي عربي در خاورميانه را بين خود تقسيم كردند. براساس اين قرارداد، فرانسه منطقه اي را براي خود برداشت كه شامل سوريه بود و انگليس نيز منطقه اي را شامل عراق جنوبي به همراه حيفا و عكا در درياي مديترانه را براي خود برداشت و درخصوص اراضي بين اين دو منطقه نيز توافق شد كه جايي براي يك كشور عربي در آينده باشد كه بخش شمالي آن تحت كنترل فرانسه و بخش جنوبي آن تحت كنترل انگليس قرار داشته باشد و درخصوص فلسطين توافق كردند كه در آن يك مديريت بين المللي كار كند.
اين قرارداد نام خود را از مارك سايكس ديپلمات انگليسي و فرانسوا جورج - بيكو ديپلمات فرانسوي گرفت چرا كه آنها به اين قرارداد را بستند.
*تقسيم و تجزيه جهان عرب به 32 كشور
سفير سودان در ادامه گفتوگوي خود با شبكه تلويزيوني المنار گفت: الان گويي در مسئله جنوب سودان، استعمار نوين و قدرت هاي امپرياليستي و نمايندگي آمريكا مي خواهند نقشه ها را در اين منطقه دوباره ترسيم كنند. آمريكا به اين رويكرد روي آورده است و در پژوهش هاي منتشر شده در مجله وزارت دفاع آمريكا و فارين پالسي و مراكز پژوهشي آمريكايي سخن از تقسيم و تجزيه جهان عرب به 32 كشور و تقسيم و تجزيه شاخ آفريقا و آفريقاي مركزي و غرب آفريقا آمده است. اين پژوهشها موجود است.
*تجزيه جهان عرب با هدف امنيت بيشتر اسرائيل
وي گفت: اين پژوهش ها همچنين به اسرائيل خدمت مي كند و هم اكنون اسرائيل نيز وارد جريان شده است و با آن همراهي مي كند زيرا تقسيم و تجزيه جهان عرب به معناي امنيت بيشتر براي اسرائيل خواهد بود لذا بين اين دو راهبرد [راهبرد آمريكا و رژيم صهيونيستي] همخواني وجود دارد و ما الان شاهديم كه درمسير سايس پيكوي جديدي و كنفرانس برلين جديدي قرار داريم كه آفريقا را تجزيه و تقسيم كرد.
دركشوري با مساحت 320000 كيلومتر مربع وجمعيتي بالغ بر 27 ميليون نفر واقع در جنوب غرب آسياكه شغل اكثر مردمانش كشاورزي در مزارع موز، اناناس وكائوچو ويا صيد ماهي بوده وتا قبل از سال 1981 اكثرا" در روستاها وجنگلها ودر پائينترين سطح امكانات زندگي ميكردند و درآمد سرانه هر نفر كمتر از 100 دلار بود ومناقشات وجنگهاي مذهبي ناشي از وجود 18 دين ومذهب ونژاد كشوررا بشدت نا امن نموده بود خداوند شخصي را بعنوان هديه برايشان فرستاد كه كسي نبود به جز mahadir bin mohamat ، يا همان مهاتير محمد كه تمام دنيا اورا با اين نام ميشناسند وبه او احترام ميگذارند .
مهاتير كوچكترين عضو خانواده 11 نفره اي بود كه شغل معلمي پدرش تكافوي برآوردن آرزوي پسرش مهاتير جهت خريدن دوچرخه براي رفت وآمد به دبيرستان را نميكرد بنابراين مهاتير جهت برآورده نمودن آرزويش شروع به فروختن موز در خيابان بعد از اتمام اوقات مدرسه نمود. مهاتير پس ازاتمام دبيرستان وارد دانشگاه پزشكي كشور همسايه سنگاپور شده وهمزمان مسئوليت اتحاديه دانشجويان مسلمان آن دانشگاه را برعهده گرفت.
سال 1953 پس از فارغ التحصيلي به كشورش بازگشت وبعنوان پزشك جراح به استخدام نيروهاي انگليسي كه كشورش را اشغال كرده بودند درآمد ، پس از خروج نيروهاي انگليسي ودر سال 1957 با افتتاح مطبي شروع به طبابت نموده ونيمي از وقتش را صرف معالجه رايگان افراد فقير نمود
در سال 1964 به مدت 5 سال بعنوان نماينده در مجلس ملي فعاليت نمود ودر سال 1970 كتاب معروف خود بنام " آينده اقتصادي مالزي " را به رشته تحرير درآورد كه همين كتاب بعدها پايه واساس تفكرات آن مرد جهت تحول اقتصادي كشورش گرديد.
بهرحال مهاتير در سال 1974 بعنوان سناتور وارد مجلس سناودر سال 1975 بعنوان وزير آموزش وپرورش وسپس نيابت نخست وزير وبالاخره در سال 1981 به سمت نخست وزيري نائل گرديد.
تكرار ميكنم سال 1981 يعني سال شروع انقلاب اقتصادي يك جراح در مالزي!!
ولي پرسش اساسي اين است كه آن جراح ماليزيايي چه كاري انجام داد ؟!!!
اول : نقشه آينده مالزي را ترسيم نمود و اولويتها ، اهداف ونتايجي را كه ميبايست در طي مدت 10 سال وبعد 20 سال ونهايتا تا سال 2020 به آنها دست يابند را مشخص نمود.
دوم : تصميم گرفت كه آموزش همگاني وتحقيقات علمي اولين اولويت ودرراس برنامه ها قرار گيرند ، بنحوي كه بيشترين ميزان بودجه واعتبار رابراي آموزش همگاني وكسب مهارتهاي فني- ريشه كني بي سوادي واز همه مهمتر آموزش زبان انگليسي وتحقيقات علمي اختصاص داد. مهاتير در همان سالها هزاران نفر از دانشجويان را با پرداخت بورسيه به بهترين دانشگاههاي جهان اعزام نمود.
سوم : استراتژي وبرنامه هاي خودرا بصورت كاملا شفاف و با صداقت با مردم كشورش در ميان گذاشت ،آنان را بانظام مالياتي جديد كه مسيركشور را بسوي انقلاب اقتصادي هموار ميكرد آشنا نمود واز همه مهمتر از مردم دست ياري طلبيد . مردم نيز چون اورا صادق ديدند باورش كردند وهمراه ودنباله رو گرديدند بنابراين در اولين سال اقدام به كاشت يك ميليون اصله درخت روغني نمودند كه همين امر طي تنها دو سال مالزي را بعنوان بزرگترين و اولين كشور توليد كننده وصادر كننده روغن درختي به دنيا معرفي نمود .
مهاتير تصميم گرفت صنعت جهانگردي مالزي را طي 10 سال به درآمد 20 ميليارد دلاري در عوض درآمد 900 ميليوني سال 81 برساند اين درحاليست كه درآمد حال وحاضر مالزي از صنعت جهانگردي 34 ميليارد ميباشد وي براي رسيدن به اين هدف پادگانهاي نظامي ژاپني را كه از سالهاي جنگ جهاني دوم در كشور مالزي باقي مانده بودند را به مناطق جهانگردي شامل انواع بازيهاي تفريحي ، ورزشي و فرهنگي تبديل نمود تا مالزي مركزي جهاني براي برگزاري مسابقات بين المللي اتومبيل راني ، اسب سواري و بازيهاي آبي تبديل گردد او همچنين كولالامپور را مقر اصلي كنفدراسيون فوتبال آسيا قرارداد .مالزي در سال 1996 با رشدي معادل 46% نسبت به سالهاي قبل از آن در زمينه صنعت برق والكترونيك خودرا بعنوان يكي از صادر كنندگان لوازم برقي والكترونيكي به دنيا معرفي نمايد.مهاتير محمد با وضع قوانين شفاف و ضوابط مشخص درهاي اقتصادي كشور را بسوي سرمايه گزاران خارجي گشود وبا تاسيس شركت عظيم پتروناس در برجهاي دوقلوي كولالامپوربازار بورسي با يك ميليون دلار معامله در روز پايه ريزي نمود.
تاسيس بزرگترين دانشگاه اسلامي دنيا گامي ديگر جهت جذب نخبگان علمي داخلي وخارجي از تمام نقاط دنيا علي الخصوص كشورهاي اسلامي بود وي توانست با تاسيس پايتخت اداري جديد بنام پاتوراجايا با دو ميليون نفر جمعيت در كنار پايتخت تجاري ( كولالامپور ) هم از نظر سياحتي و هم تقسيم كار و با تاسيس دو فرودگاه جديد ومدرن ودهها جاده واتوبان سريع السير رفت وآمد جهانگردان وسرمايه گزاراني كه از كشورهاي چين- هند وحاشيه خليج فارس وباقي نقاط دنيا با آن كشور سفر ميكردند را تسهيل بخشيد.
بطور خلاصه بايد گفت حاج مهاتير محمد طي مدت 21 سال يعني از سال 1981 تا 2003 موفق گرديد كشوري فقير با درآمد سرانه 1000 دلار را به كشوري توسعه يافته با درآمد سرانه 16000 دلار در سال و ميزان سرمايه گذاري را از 3 ميليارد به 98 ميليارد دلار وميزان صادرات رابه رقم قابل توجه 200 ميليارد دلار برساند . مهاتير محمد در سال 2003 با اراده شخصي تصميم به كناره گيري از قدرت وسپردن زمام امور كشور به نيروهاي جوان وتازه نفس گرفت . عليرغم درخواست مردم كشورش مبني بر ماندن بر مسند قدرت ،او تصميم خودرا گرفته بودوبدون اينكه بخواهدفردي از افراد خانواده اش را به قدرت برساند ويا حكومت را موروثي كند بطور كلي از دنياي سياست كناره گيري نمود تا جانشينان او بتوانند آرزوي طراحي شده او بنام مالزي بيست.... بيست .... يا مالزي در 2020 را كه در آن مالزي بعنوان چهارمين قدرت اقتصادي آسيا پس از ژاپن– چين – وكره تبديل گردد را به واقعيت تبديل نمايند .مهاتير در نهضت اقتصادي خويش هيچگاه منتظر كمكهاي آمريكا وكشورهاي اروپائي نماند بلكه توكل او ابتدا بر قدرت لايزال الهي سپس بر اراده وپشتكار خود واز همه مهمتر عزم واراده وحمايت مردم كشورش قرار داشت .
اينچنين بود كه يك موز فروش ويا بعبارتي پزشك جراح توانست با مهارت وعشق عميق به كشور ومردمش وپشتكار عالي مالزي را از يك موش به يك ببر آسيائي تبديل نمايد
نشست بررسي «نقش عملياتهاي والفجر 8 و كربلاي 5 در روند پايان يافتن جنگ تحميلي»
محسن رضايي دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان اينكه عملياتهاي والفجر 8 و كربلاي 5 در موج سوم عملياتهاي دفاع مقدس تعريف ميشوند، گفت: جنگ هشت ساله عراق عليه ايران از پرتغييراتترين جنگهاي عالم در ابعاد مختلف سياسي، نظامي و اقتصادي بود كه دليل آن حجم زياد پشتيباني ديگر كشورها از عراق بود كه باعث ميشد دشمن در جنگ تغييرات مداوم داشته باشد و ايران و عراق از ابتدا تا انتهاي جنگ به تغييرات استراتژيك مهمي دست بزنند و عملياتهاي والفجر 8 و كربلاي 5 باعث ايجاد موج سوم تغييرات در روند جنگ شد.
رضايي ادامه داد: پس از حمله عراق به ايران مهمترين هدف و استراتژي ما در جنگ، آزادي مناطق اشغال شده بود كه در سال اول با نبردهاي كلاسيك حاصل نشد، ولي در سال دوم با تركيب نيروهاي سپاه و ارتش سبك نبرد تغيير كرد و اولين عمليات تركيبي با نام ثامنالائمه (ع) انجام شد.
ادامه ........
گفت: سايت گويانيوز وابسته به سازمان «سيا» شرط گذاري خاتمي را بدجوري به تمسخر و استهزاء گرفته است. |
سفير انگليس در ايران ميگويد: «من به ديدار شاه رفتم و اين آخرين ديدار ما بود. شاه نظر مرا در مورد سرنوشت خودش جويا شد. من گفتم او را در وضعيتي ميبينيم كه آمريكاييها براي آن اصطلاح «No.win» (وضعيتي كه در آن اميدي به پيروزي وجود ندارد) به كار ميبرند.
بازخواني فرار شاه از ايران در 26 دي سال 1357
اسنادي وجود دارد كه نشان ميدهد محمدرضا شاه در آخرين ماههاي سلطنت خود از كشورهاي غربي خواسته است كه از طريق اقدام مشترك نظامي مانع پيروز انقلاب اسلامي بشوند.
«پونيا توسكي» (Ponia tosky) فرستاده ويژه كاخ اليزه به تهران در گزارشاتي كه به «ژيستگاردستن» ارسال كرد، به نقل از محمدرضا پهلوي نوشت: «شاه ازغرب تقاضاي دخالت نظامي براي پيشگيري از سقوط ايران در دامان شوروي دارد» برهمين اساس والري ژيستگاردستن در افتتاحيه نشست گوادلوپ به طور رسمي خطاب به مقامات آمريكا، انگليس، فرانسه و آلمان گفت: «خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروي مهمترين عللي هستند كه بايد دولتهاي غربي در جلوگيري از وقوع آنها بكوشند.» وي سپس با لحن جديتري گفت: «شاه از من تقاضا كرده است براي كاستن از فشار شوروي به طور مشترك اقدام كنيم.»
البته به ميان كشيدن پاي شوروري در حالي كه اين كشور نيز با برپايي يك نظام مذهبي مخالف بود و در نقطه مقابل آن قرار داشت، «حرف اضافه» و سرپوشي بيش نبود.
براساس درخواست شاه از غرب، نشست مسئولان ارشد 4 كشور غربي در جزيره «گوادلوپ» - واقع در شرق درياي كارائيب و غرب اقيانوس اطلس - در روزهاي 14 تا 17 ديماه با ميزباني رئيس جمهور فرانسه برگزار گرديد. آنان در اين 4 روز جنبههاي مختلف «مداخله نظامي در ايران» و امكانات و محدوديتهاي آن را مورد بررسي جدي قرار دادند اما در نهايت مداخله نظامي را بيفايده دانسته و صرفاً در حد تهديد به مداخله نظامي باقي ماندند.
جيمي كارتر از سوي جمع و به ويژه ميزبان مأمور شد تا با حضرت امام خميني تماس برقرار كند و جمعبندي اجلاس گوادلوپ كه پذيرش سقوط شاه و در عين حال حمايت قاطع از شاپور بختيار بود را به اطلاع ايشان برساند. كارتر از طريق دو ديپلمات فرانسوي پيام شفاهي را به اطلاع حضرت امام رساند. اين تماس در تاريخ 18 ديماه - يعني بدون فوت وقت - برقرار شد و در اين روز ديپلماتهاي فرانسوي به حضور امام رسيدند.
پيام جيمي كارتر حاوي دو نكته اساسي بود 1 - غرب به حمايت از دولت دكتر بختيار متعهد است و آن را وظيفهاي اخلاقي براي جلوگيري از خونريزي در ايران ميداند، 2- با رفتن شاه و در شرايط تزلزل دولت بختيار، احتمال وقوع كودتاي نظاميان عليه انقلابيون و توسل به خونريزي زياد، جدي است. اين پيام در عين حال اشارهاي هم به احتمال استفاده شوروي از شرايط بحران ايران و مداخله نظامي داشت كه براي توجيه بينالمللي كردن مسائل ايران از سوي 4 كشور ياد شده غربي صورت گرفت.
حضرت امام خميني با اين پيام بسيار هوشمندانه برخورد كرده «هر بخش از پيام اجلاس گوادلوپ را با عبارتي فني و در عين حال قاطع پاسخ دادند. حضرت امام ميفرمايند: «پيام كارتر دو جهت داشت يكي موافقت با دولت بختيار يا دست كم سكوت در برابر آن و ديگري راجع به كودتاي نظامي يا پيشبيني وقوع آن» پاسخ امام به اين دو خواسته سران گوارلوپ اين بود: «ملت ما حاضر نيست با دولت بختيار به عنوان ميراث شاه و يا با تدابيري چون شوراي سلطنت كه همه آنها غير قانوني است، كنار بيايد و.... آقاي كارتر اگر حسن نيت دارد، ميبايست از پشتيباني كودتا يا دخالت در امور ايران دست بكشد.»
در مورد كودتاي نظاميان، كاملاً واضح بود كه راه به جايي نميبرد و اساساً كودتا عليه حاكميت عمل ميكند نه عليه مردمي كه در حكومت نيستند. حضرت امام در پاسخ به سخنان كارتر اطمينان خاطر خود را از ارتش ابراز كرده و ميگويد: «اكنون در سازمان نيروهاي مسلح ايران، اختلاف عميق و اساسي بروز كرده است و در صورت وقوع كودتا، بسياري از ارتشيان كه به ما پيوستهاند، اين تلاش را در نطفه خفه خواهند كرد.»
در اين ديدار فرستادگان كارتر تلاش ميكنند تا سمتگيري آينده رهبر انقلاب و جمهوري اسلامي را دريابند از اينرو نگاه حضرت امام به شوروي را جويا ميشوند. حضرت امام با زيركي موضوع را به بحث نظام سلطه ميكشاند و روابط غرب و شرق را در يك چارچوب به بحث ميگذارد و ميفرمايد:«من به حكم اينكه يك روحاني هستم، هميشه مصحلت بشر را در نظر ميگيرم. لذا توصيه ميكنم كه جلوي اين خونريزيها را بگيرند و ايران را به حال خود واگذارند در اين صورت است كه نه تسليم شرق خواهند شد ، نه تسليم غرب».
در واقع حضرت امام با صراحت مسئوليتهاي هر نوع هرج و مرج و خونريزي را از تاريخ ديدار به بعد متوجه آمريكا ميكند و در همان حال از بحث روابط ايران و غرب با عباراتي كلي عبور ميكند. كارتر از اين ديدار طرفي نميبندد و اهداف نشست گوارلوپ كاملاً با شكست مواجه ميگردد. از اينرو سه روز پس از ملاقات نمايندگان كارتر با امام، ساير وس ونس وزير امور خارجه آمريكا كه در نشست گوادلوپ هم حضور داشت در تاريخ 21 ديماه به نمايندگي از آمريكا، فرانسه، انگليس و آلمان با صراحت و باوجود آنكه محمدرضا شاه در ايران حضور دارد، پايان عمر رژيم شاه را اعلام ميكند او ميگويد: «شاه در نظر دارد تعطيلات خود را در خارج از ايران بگذراند و دولت آمريكا نيز اين تصميم شاه را تأييد ميكند. آمريكا احساس ميكند كه شاه ديگر در آينده ايران نقشي ندارد.
در اين ميان و در همين زمان «آنتوني پارسوتز» سفير انگليس در ايران ميگويد: «من به ديدار شاه رفتم و اين آخرين ديدار ما بود. شاه نظر مرا در مورد سرنوشت خودش جويا شد. من گفتم او را در وضعيتي ميبينيم كه آمريكاييها براي آن اصطلاح «No.win» (وضعيتي كه در آن اميدي به پيروزي وجود ندارد) به كار ميبرند و اضافه كردم كه هر روز كه شما در كشور بمانيد، بختيار مثل برفي كه در آب افتاده باشد، تحليل خواهد رفت. اگر كشور را ترك كنيد شانس كمي براي بازگشت خواهيد داشت. زيرا بختيار توانايي برقراري نظم و استقرار حكومت خود را ندارد. طوفان انقلاب، ايران را فرا گرفته و همه نهادهاي قانوني را كنار زده است.»
منابع:
1- صحيفه جلده صحفه 376
2- سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز ص 495
3- خاطرات دو سفير، سوليوان و پارسونز، نشر علم، 1357 ص 409- 405
4- ظهور و سقوط سلنطت پهلوي، حسين فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي اسلامي جلد اول ص 599
خرما گفت: ديروز ديكتاتور تونس كه يكي از حاكمان وابسته به آمريكا و از دشمنان جمهوري اسلامي ايران بود در مقابل اعتراض گسترده مردم مسلمان تونس مجبور به فرار از كشور شد.
|
|
12 تشكل دانشجويي با صدور بيانيهاي مشترك نسبت به انتشار مطلبي در پايگاه اينترنتي وابسته به آيتالله هاشمي رفسنجاني واكنش نشان دادند.
متن بيانيه انجمن اسلامي دانشجويان 12 دانشگاه كشور به شرح ذيل است:
امروز مطلبي در پايگاه اينترنتي آيتالله هاشمي رفسنجاني منتشر شد تا شايد به زعم مديران اين سايت "كجراهه "اي در اذهان عمومي جامعه و تحليلگران درباره نقش ايشان در ايجاد و تقويت جريان فتنه فراهم آيد.
نگاهي به اين مطلب كه با عنوان "اگر نامه هاشمي نبود " منتشر شده، بيانگر آن است كه دستاندركاران اين سايت كوشيدهاند با عبور از "حوادث پس از انتخابات " و به كارگيري تاكتيك " فرار به جلو " اينگونه القا كنند كه نامهنگاري آقاي هاشمي رفسنجاني نوعي آيندهنگري نسبت به عملكرد دولت دهم بوده است! در حالي كه به اعتقاد قاطبه كارشناسان و تحليلگران سياسي انتشار اين نامه، زمينه سوءاستفاده بيگانگان، معاندان و فتنهگران را براي ايجاد ناامني و آشوب در ايران اسلامي فراهم كرد.
اينك 12 سئوال ديگر درباره نامه آيتالله هاشمي رفسنجاني در آستانه برگزاري انتخابات پر شور 22 خرداد88 مطرح ميشود تا بيش از پيش، اثرات نامه بيسلام و والسلام وي به رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران آشكارتر شود.
1) اگر نامه هاشمي نبود! آيا استكبار جهاني و رژيمهاي جنايتكار اسرائيل و آمريكا كه طي سه دهه اخير انواع توطئهها را براي مانعآفريني در مسير تحقق اهداف كلان نظام اسلامي ايران طراحي و اجرا كرده و بارها به عدم نتيجه گيري در رويارويي با اين نظام، اذعان داشتهاند، "جرأت " ميكردند اينچنين "اميدوارانه " وارد عرصه براندازي نظام اسلامي شوند؟ قطعا اين اميدواري دشمنان از آنجا ناشي ميشد كه ميديدند يكي از شخصيتهاي موثرانقلاب اسلامي كه سالهاي متمادي از ياران و همراهان امام راحل و رهبر معظم انقلاب بوده، اين بار (بنا به دلايلي از قبيل نارضايتي از عملكرد رئيسجمهور و...) آمادگي دارد كه با دشمنان نظام و جريان فتنه همسو و همزبان شود؟
2) اگر نامه هاشمي نبود! آيا افرادي چون موسوي ، كروبي و خاتمي و .... جرأت پيدا ميكردند با انتشار بيانيههايي همسو با جريان نفاق و ضدانقلاب اصل نظام و اركان اساسي آن را هدف قرار داده، براندازي و ساختارشكني را وجهه همت خود قرار دهند؟
3) اگر نامه هاشمي نبود! آيا دشمنان قسمخوره نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران و كساني كه مردم آنها را سران فتنه مينامند جرأت ميكردند با انواع و اقسام اتهامافكنيها و تهمتهاي بيشرمانه به "هتك حيثيت "، اين نظام كه ثمره خون صدها هزار شهيد و ميراث گرانبهاي امام راحل است بپردازند؟
4) اگر نامه هاشمي نبود! خصوصاً آن عبارت از نامه ايشان كه ادعا ميكرد: " بي شك بخشي از مردم و احزاب اين وضع را بيش از اين برنميتابند و آتشفشانهايي كه از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند، در جامعه شكل خواهد گرفت كه نمونههاي آن را در اجتماعات انتخاباتي در ميدانها ، خيابانها و دانشگاهها مشاهده ميكنيم " و اينگونه با صراحت از اغتشاشات حمايت نشده بود، آيا اغتشاشگران جرأت مييافتند كه اينچنين با " اردوكشي خياباني "ناامني ايجاد كرده، به اموال عمومي صدمه زده و 8 ماه فرصتهايكشور را كه براي سازندگي و پيشرفت ميبايست استفاده ميشد از بين ببرند؟
5) اگر نامه هاشمي نبود! آيا دشمنان و فتنهگران جرأت ميكردند كه اينچنين بيسابقه به " اصل ولايت فقيه " كه ميراث جاودان انديشه سياسي خميني كبير و جوهره قانون اساسي است، هجمه كرده و شخص رهبر معظم انقلاب اسلامي كه همانند جد بزگوار خود مظلوم واقعشدهاند ، را مورد هجمه قرار دهند؟
6) اگر نامه هاشمي نبود!؟ آيا جريان فتنهگر جرأت ميكرد با روزقدس اين يادگار جاويد حضرت امام خميني (ره) اين چنين رفتار كرده و به اسم "خط امام " دقيقا عكس انديشههاي آن فقيد و فرزانه عمل كند و با اصرار بر تغيير مواضع اصولي جمهوري اسلامي ايران به طرح شعاراسرائيل پسند "نه غزه نه لبنان " بپردازد؟
7) اگر نامه هاشمي نبود! آيا جريان فتنه جرأت اهانت به مقدسات ديني و ارزشها و باورهاي ملت فهيم ايران اسلامي را مييافت؟ به گونهاي كه در ظهرعاشورا به عزاداران حسيني حمله ور شده و در روز 16 آذر نيز تصوير حضرت امام (ره) را مورد اهانت قرار دهد؟
8) اگر نامه هاشمي نبود! فتنهگران 8 ماه جرأت فتنهانگيزي پيدا نميكردند و در اين صورت اينچنين "حفره اطلاعاتي " در كشور ايجاد نميشد تا پس از آن عوامل موساد و سيا بتوانند نخبگان و انديشمندان هستهاي ايران را نشانه رفته و آنها را مظلومانه به شهادت برسانند. (و آيا به اين سبب نبايد فتنهگران و حاميان آنها را در ترور دانشمندان كشور يكي از مقصران اصلي دانست؟)
9) اگر نامه هاشمي نبود! در شرايطي كه ايران اسلامي مقتدرانه در عرصه بينالمللي و سياست خارجي و به ويژه در موضوع هستهاي در بهترين و پرافتخارترين شرايط خود قرار داشت، دشمنان خارجي نظام ميتوانستند بازي باخته را متوقف كنند؟(البته فقط توقف) و قطعنامههايي مثل تحريم را مصوب و عملياتي كنند؟
10) اگر نامه هاشمي نبود! اقتصاد ايران اسلامي كه بر اساس سياستهاي عدالتمحور به سمت شكوفايي ميرفت، پس از بروز فتنه 88 گرفتار فرصتسوزي ميشد؟ و طرح بزرگ و كلاني چون هدفمندي يارانهها كه جزو آرزوهاي دولتهاي قبلي بوده، با تأخير مواجه ميشد؟ و فضا به گونهاي ميشد كه رهبر معظم انقلاب براي جبران آن فرصتسوزيها بر همت و تلاش مضاعف تأكيد كنند؟
11) اگر نامه هاشمي نبود! آيا صفوف از هم گسيخته معاندان، ضدانقلاب، اعم از سلطنتطلبها، بهاييها، منافقين و ... مجدداً ابراز وجود و اميدواري كرده و جنگ احزابي را عليه نظام اسلامي به راه ميانداختند؟
12) اگر نامه هاشمي نبود! آيا سران جبهه كفر امثال رئيسجمهور آمريكا اوباما، كلينتون،نتانياهو و ... جرأت ميكردند لباس ديپلماتيك را از تن خارج كرده و اينگونه آشكارا درباره براندازي جمهوري اسلامي سخن بگويند و از فتنهگران با صراحت حمايت كنند؟
اين بيانيه از سوي تشكلهاي دانشجويي ذيل صادر شده است:
* انجمن اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاه صنعتي شريف
*انجمن اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاه تهران
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اصفهان
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه يزد
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه شيراز
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه شاهد
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي بابل
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت معلم
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه اروميه
* انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه سمنان
* انجمن اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاه اراك
فرمانده نيروي دريايي سپاه با تاكيد بر اينكه هواپيماهاي آمريكايي در خليج فارس قطعا توسط سپاه پاسداران سرنگون شدهاند، گفت: الان اين هواپيماها در اختيار ماست و در زمان مناسب حتما آنها را نمايش خواهيم داد.
دريادار علي فدوي فرمانده نيروي دريايي سپاه پاسداران در خصوص واكنش پنتاگون به سرنگوني دو فروند هواپيماي آنها در خليج فارس توسط سپاه گفت: آمريكاييها خودشان را ابرقدرت و داراي بالاترين تكنولوژي و علم ميدانند و طبيعي است كه چنين مسائلي را به راحتي قبول نكرده و تكذيب كنند اما آنچه مسلم است به طور قطع سپاه پاسداران اين اقدام را انجام داده و دليل آن نيز اين است كه الان هواپيماها در اختيار ماست و در زمان مناسب حتما آنها را نمايش خواهيم داد.
فدوي هواپيماهاي ساقط شده را جزو مدرنترين هواپيماهاي بدون سرنشين شناسايي نيروي دريايي آمريكا با قابليت پروازي بالا دانست و افزود: اين هواپيماها به واسطه كوچك بودن به راحتي ميتوانند از روي ناو مورد استفاده قرار گيرند.
چندي پيش سردار اميرعلي حاجيزاده فرمانده نيروي هوافضاي سپاه اعلام كرد كه دو فروند هواپيماي بيگانه توسط سپاه پاسداران در خليج فارس سرنگون شده است.
پنتاگون در اولين واكنش به اين خبر، ضمن تاييد سرنگوني دو فروند هواپيماي خود در خليج فارس، اعلام كرده بود اين هواپيماها توسط نيروهاي نظامي ايران سرنگون نشدهاند.
* ورود و خروج ناوهاي خارجي به خليج فارس تحت كنترل كامل سپاه است
سردار فدوي در خصوص ورود ناوهاي جنگي و هواپيمابر كشورهاي ديگر به خليج فارس و اشراف نيروي دريايي سپاه بر ورود و خروج آنها نيز تصريح كرد:همه شناورهاي كشورهاي ديگر در خليج فارس نه تنها با سيستمهاي الكترونيك بلكه به صورت چشمي و غيرمسلح تحت كنترل ما قرار دارند و به محض عبور از تنگه هرمز ما متوجه ورود آنها خواهيم شد.
فرمانده نيروي دريايي سپاه در ادامه با بيان اينكه تقريبا مدت زيادي است كه ديگر ما تجهيزاتي را از خارج وارد نميكنيم، تصريح كرد: همه اين تجهيزات و تسليحات در داخل ساخته ميشوند و به زودي خبرهاي خوشي را در خصوص اين موضوع به استحضار ملت ايران خواهيم رساند.
نماينده پارلمان لبنان گفت كه با توجه به رايزني براي تشكيل جبههبنديهاي جديد در پارلمان لبنان، احتمالا حزبالله و همپيمانان آن دولت آينده لبنان را تشكيل خواهند داد.
"مروان فارس " اظهار داشت: ميتوان گفت كه استعفاي 11وزير گروه هشت مارس متشكل از حزبالله و احزاب و جريان هاي همپيمان آن، سيلي به سياست آمريكا بود.
وي گفت: سياست آمريكا، سياست يكجانبهگرايي است و مقاومت لبنان در سال 2006 ميلادي اسرائيل و آمريكا را شكست داد و به اعتقاد من، در منازعه كنوني نيز سياست آمريكا شكست بزرگي درقبال لبنان خورد.
فارس در پاسخ به اين سوال كه آيا ما در برابر اكثريت پارلماني جديدي هستيم كه نامزد خود را براي تصدي پست نخست وزيري معرفي خواهد كرد، گفت: اين امر امكان دارد. اكنون تشكلها و احزاب وابسته به جناح هشت مارس در پارلمان 57 نماينده در پارلمان دارند و احتمال دارد كه نمايندگان حزب سوسياليست ترقيخواه دروزي لبنان به رياست "وليد جنبلاط " و تشكل "ديدار دموكراتيك " در كنار نمايندگان گروه هشت مارس قرار بگيرند.
وي در اين رابطه افزود: ديدار شب گذشته سيد "حسن نصرالله " دبيركل حزبالله لبنان و وليد جنبلاط داراي معاني و مفاهيم زيادي است.
فارس گفت: جنبلاط اكنون در برابر آزمايش قرار دارد و به اعتقاد من، گزينه نهايي وي ايستادن در جناح مخالف گروه 14 مارس كه متشكل از جريان مستقبل و همپيمانان آن است، خواهد بود.
* مردم لبنان نخست وزيري حامي مقاومت ميخواهند
فارس در پاسخ به اين سوال كه آيا بازگشت دوباره "سعد حريري " نخست وزير سابق لبنان به دولت جديدي از سوي گروه هشت مارس بستگي به سقف يك سياسي ثابت و در صدر آن توقف تعامل با دادگاه بينالمللي ويژه رسيدگي به ترور نخست وزير اسبق لبنان دارد، گفت: اين يك گزينه است اما سعد حريري به عنوان نخست وزير لبنان شكست خورد و ما اكنون نخست وزيري ميخواهيم كه مواضع ثابتي در حمايت از مقاومت در مقابله با دشمن صهيونيستي و سياست آمريكا داشته باشد.
وي در پاسخ به سوالي درباره نوع واكنش رژيم صهيونيستي نسبت به تحولات لبنان گفت: من واكنش اسرائيليها درقبال رويدادهاي لبنان را دنبال كردم و آنها از آنچه در لبنان روي داده است، خشمگين هستند زيرا سياست اسرائيليها در لبنان شكست خورد.
اين نماينده پارلمان لبنان گفت: گروه هشت مارس با اين موضعگيري خود [استعفاي جمعي] تاكيد كرد كه منسجم و متحد در يك خط مشي و آن هم حمايت از مقاومت و استقلال لبنان قرار دارد.
آقای هاشمی در یکی از یادداشتهای اخیرش وضعیت كنونی کشور و انقلاب اسلامی ایران را نه چیزی شبیه بهار بلکه مانند پائیز دانسته است.آیا امروز كه به فرموده رهبری معظم انقلاب اسلامی - دام ظله - دولت برخواسته از آرای میلیونی ملت، كمر به خدمت به خلقالناس بسته و مشكلات عدیده را بازیابی و اصلاح نموده، دولت را به متن ملت و در میان تودهها و آحاد عمومی كشانده است، تجلّی بارز بهار انقلاب اسلامی نیست؟
نگارنده این سطور علیرغم اطلاع از فضای سیاسی و رسانهای كشور، در جستجو از عنوان موهوم «روحانیت ستیزی» كه در یادداشت منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی از آن گله شده بود پرداخت اما جز یك گروه «روحانیت ستیز»، شخص یا گروه دیگری را كه درصدد هدم روحانیت باشد نیافت.این گروه نیز اتفاقاً همان جریان برانداز و فتنهجویی است كه در دوران حاكمیت خود، همین شخص آقای هاشمی رفسنجانی را «عالیجناب سرخپوش» لقب داده و با تاخت و تاز به سوابق انقلابی و حزبالهی وی، او را مورد تخطئه قرار داد.
سؤال اینجاست كه آیا روزی كه مرجعیت شیعه مورد تمسخر قرار گرفت و تقلید، حركتی «میمونوار» لقب داده شد، چرا عدهای درصدد پائیزنمایی برای انقلاب و روحانیت برنیامدند؟آیا پائیز یاد شده علیه روحانیت، زمانی نبود كه كاریكاتورهای توهینآمیز در مطبوعات زنجیرهای علیه شخصیت بصیر و انقلابی و استوانه حوزه علمیه حضرت آیتالله مصباح یزدی - دامة بركاته - یكی پس از دیگری منتشر و از سوی دولت وقت و رئیس آن حمایت میشد؟
آیا زمانی كه به طور سازماندهی شده، هجمه علیه دین و مقدسات در مطبوعات زنجیرهای به راه افتاد و بارها و بارها سخنان ائمه جمعه و مراجع عظام تقلید، سوژه طنز صفحات آخر روزنامههایی همچون صبح امروز، عصر آزادگان، نشاط، جامعه، توس، خرداد، بیان و... میشد پائیز نبود؟آیا هنگامی كه همین ابوذرهای امروزی فتنهگر لجوج حال حاضر، مقاله هتاكانه "خون به خون شستن محال آمد محال " را در روزنامه متعلق به مشاور رئیس جمهور دولت اصلاحات به چاپ رسانیده و در آن، كربلا و شهادت حسین بن علی (ع) را ماحصل خشونت پیامبر اكرم (ص) در جنگ بدر نامید، پائیز عدم توجه و توهین و تهمت به روحانیت شیعه نبود؟
آیا زمانی كه سخن از به موزه تاریخ فرستادن افكار خمینی كبیر - رحمة الله علیه - شد و یا هنگامی كه در معرض دید یك به ظاهر روحانی در كنفرانس صهیونیستی ننگین برلین، با بدنی لخت و عور به رقص و پایكوبی و عربدهكشی پرداخته و شخص ملبس به لباس پیامبر(ص) نیز با تشویق خود، سخن از پایان دوران دینمداری و انقلابیگری میزد، پائیزی برای روحانیت نبود؟
چرا دست دادن رئیس جمهور سابق -كه اتفاقا ملبس به لباس روحانیت نیز بود -با زنان ایتالیایی و حتی دختركان جوان ایرانی - در همایشها و محافل موسوم به عبای شكلاتی و... - و یا نشست و برخواست و التماسهای او با جرج سوروس صهیونیست برای براندازی ایران، از سوی نویسنده یادداشت مذكور توهین به مقام روحانیت و حوزه و علما تلقی نشد و مرثیهای برای پائیزخوانی برپا نگشت؟
چرا آن هنگامی كه اصل و اساس فرهنگ ناب شیعی و روحانیت كه همان وجود مقدس حضرت بقیةالله الاعظم -ارواحنافداه - و فلسفه انتظار است، در نشریات دانشجویی دوران باصطلاح اصلاحات مورد هجمه واقع شد و این حركت از سوی دولتمردان با بهانه «آزادی بیان»، «تحمل صدای مخالف» و «تبدیل معاند به مخالف» به گرمی استقبال شده و در پس پرده نیز با اختصاص بودجهها، حمایتهای سیاسی، صنفی، اعطای تسهیلات اقتصادی و بورسیههای تحصیلی مورد تشویق قرار گرفتند، عدهای به یادداشت نویسی و مرثیهخوانی اینچنین برای اساس روحانیت نپرداختند؟
چرا آن هنگام كه مراجع عظام تقلیدی همچون حضرات آیات فاضل لنكرانی - ره - مشكینی -ره -، مصباح یزدی، جوادی آملی، مكارم شیرازی، نوری همدانی و... به علت دفاع قاطعانه از ولایت و ولی فقیه مورد هجو و تمسخر رسانهای پایگاههای دشمن در داخل قرار گرفته و مطبوعات زنجیرهای، وقیحانه به تهدید آنان مبادرت ورزیده و اعلام نمودند كه حتی علیه خدا نیز میتوان راهپیمایی كرد، كسی به این مظلومیتها نگریست و عنوانی پائیزگون لقب نداد؟
چرا هنگامی كه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم كه متشكل از مراجع و علمایی صاحبنام و با نفوذ همچون مرحوم آیتالله مشكینی -اعلی الله مقامه الشریف- بوده و رسماً و علناً با صدور بیانیه، تشكل مخفی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را غیر مشروع اعلام نمود و رسانههای جریان موسوم به اصلاحات، خواستار محاكمه ایشان و سایر مراجع و علمای این جامعه به دلیل صدور این حكم بصیرت آفرین شدند، پائیزی برای توهین و تهمت به ساحت روحانیت تلقی نشد؟
و چنانچه مقصود نویسنده یادداشت منتسب به آقای هاشمی رفسنجانی، انتقادات عمومی ملت به عدم موضعگیری و یا موضعگیری نابخردانه چند چهره خاص جامعه - كه شاید ملبس به لباس روحانیت هم باشند - به نفع جریان نفاق جدید و فتنهگران مورد حمایت و تأیید صهیونیستها، «تهمت و توهین» لقب یافته و آن انتقادات، به خزانی برای كل روحانیت تعمیم یافته، خود خطایی واضحتر و فاحشتر از خطای گذشته است.
انتظار عمومی مردم در این زمان، شفافیت مواضع، موضعگیری قاطع علیه فتنهگران، دفاع از ارزشها و آرمانهای اسلامی و انقلابی، پاسداشت حرمت ولایت فقیه و مرزبندی با دشمنان از سوی خواص است. معیار دوستی و محبت مردم، میزان پایبندی به دستاوردها و ارزشهای انقلاب اسلامی است و آنكه درصدد كسب حمایت عمومی و یا نگران از دست دادن وجاهت سابق خود در نزد مردم است باید رابطه خود با انقلاب اسلامی و رهبری را مستحكمتر نماید والعاقبه للمتقین.
یادداشت از: محمد سعید ذاكری